نویسنده: الهام رسولی ثانی آبادی

 

به طور كلی مبحث هویت (1) كه در جست و جوی كیستی و یا چیستی كارگزاران فردی و جمعی بشر بوده و بحثی است در حوزه هستی شناسی مباحث فرانظری در مباحث جریان‌های نظری معناگرایان روابط بین الملل از جمله سازه انگاران، جایگاهی خاص دارد (Guillaume 2002: 3). در تعریف از هویت آن را «فهم‌ها و انتظارات از خود كه خاص نقش است»، معنا كرده‌اند (مشیرزاده، 1384: 332)؛ بنابراین هویت مجموعه‌ای از باورها در مورد خود، دیگران و روابط میان آنهاست (Fearon and Wendt 2005: 64).
از سوی دیگر هر هویتی تعریف اجتماعی كنشگر بوده و ریشه در نظریه‌هایی دارد كه كنشگران به شكل جمعی درباره خود و دیگری دارند. در همین راستا تكوین هویت یك كنشگر مستلزم قائل شدن به مرزهایی میان خود و دیگری و به اعتباری مستلزم تفاوت‌هاست. ونت هویت را خصوصیتی در كنشگر نیت مند می‌داند كه موجد «تمایلات انگیزشی و رفتاری» است. طبق این تعریف ونت هویت را ریشه در فهم كنشگر از خود می‌داند، اما معنای این فهم اغلب وابسته به این است كه آیا سایر كنشگران نیز كنشگر را به همان شكل بازنمایی می‌كنند یا نه و این نشان دهنده بعد بیناذهنی (2) هویت است؛ به این معنا كه در ساخت هویت دو انگاره وارد می‌شوند؛ انگاره‌های خود و انگاره‌های دیگری (ونت، 1384: 326 - 325).
در همین زمینه تد‌ هاف با بیان اینكه هویت‌ها در سیاست بین الملل و در جامعه داخلی برای آنكه دست كم حداقلی از پیش بینی پذیری و نظم را تضمین كنند، ضروری هستند، جهان عاری از هویت‌ها جهانی هرج و مرج زده است؛ جهانی آكنده از بلاتكلیفی است كه به مراتب خطرناك تر از اقتدار گریزی است، معتقد است كه هویت‌ها در هر جامعه‌ای سه كاركرد دارند؛ به شما می‌گویند كه كیستند، به دیگران می‌گویند كه شما كیستید و به شما می‌گویند كه دیگران كیستند (هاف، 1384: 455).
نظریه پردازانی كه روی مفهوم هویت‌ها در نظام بین المللی تأكید می‌كنند، ساختار نظام بین الملل را ساختاری اجتماعی در نظر می‌گیرند. در همین رابطه ونت از متفكران سازه انگار معتقد است كه توزیع ایده‌ها، قواعد، هنجارها و انگاره‌ها همان ساختار اجتماعی نظام بین الملل است كه در مقابل ساختار مادی كه متمركز بر توزیع توانمندی‌های مادی است، قرار دارد (ر.ك: Wendt 1999: 249 - 250).؛ بنابراین درك و نیت از ساختار اجتماعی به شدت با موضوع هویت گره خورده است. در همین راستا از نظر ونت حتی تغییرات در نظام بین الملل نیز تنها در سایه ایجاد تغییر در هویت دولت‌ها و برداشت آنها از یكدیگر است كه صورت می‌گیرند؛ بنابراین از نظر ونت تغییر ساختاری زمانی رخ می‌دهد كه بازیگران ماهیت و خواسته‌های خود را مجدداً تعریف كنند (Wendt 1999: 309).
هویت خود تنها در ارتباط با یك «دگر» قابل تعریف است. از دیدگاه‌هانتینگتون ما زمانی می‌دانیم كه چه كسی هستیم كه بدانیم چه كسی نیستیم و یا اینكه بدانیم مخالف چه كسی هستیم (Huntington 1996) در همین رابطه ونت هنگامی كه اشكال سه گانه ساختار اجتماعی مبتنی بر روابط دوست، دشمن و یا رقیب را مورد بحث قرار می‌دهد، بارها از مفاهیم «خود» (3) و «دگر» (4) استفاده می‌كند.
ونت هویت را این گونه تعریف می‌كند:
من هویت را خصوصیتی در كنشگران نیت مند تلقی می‌كنم كه موجد تمایلات انگیزشی و رفتاری است. این به معنای آن است كه هویت در اساس یك ویژگی ذهنی است كه ریشه در فهم كنشگر از خود دارد... هویت همچنن یك ویژگی بیناذهنی نیز دارد، به این معنا كه در تكوین هویت دو انگاره وارد می‌شود؛ یكی انگاره‌های «خود» و دیگر انگاره‌های «دیگری» (ونت، 1384: 325).
از نظر بوزان گاهی اوقات مفهوم و برداشت از «خود» در بافت روابط بین الملل تبدیل به مفهوم یك «هویت جمعی» و یا «مای جمعی» می‌شود كه البته این فرایند هویت یابی خود مستلزم یك «غیر جمعی» نز است (بوزان، 1390: 30)؛ به عنوان مثال فرضیه «صلح دمكراتیك» را می‌توان شاهدی بر این مدعا آورد.
از نگاه ویور گاهی اوقات حتی «خود» ممكن است به عنوان «دگر» خودش عمل كند. وی در همین رابطه اروپا را مثال می‌زند و بیان می‌كند كه دگر اصلی كشورهای اروپایی نه روسی است و نه بنیادگرایی اسلامی، بلكه این گذشته مشترك كشورهای اروپایی است كه به عنوان «دگر» اصلی این كشورها عمل می‌كند؛ گذشته‌ای كه با درگیری و رقابت شدید میان این كشورها همراه بوده و آنها با الهام از این گذشته تلخ درصدد آن هستند كه خود جدیدشان را در مقابل آن تعریف كنند. از نظر ویور این حركت بی مانند آنها را قادر ساخت همین موضوع اساس تشكیل اتحادیه اروپا شد (waever 1995: 50 - 53).
كرونین با طیفی كه برای مراتب مختلف هویت ارائه می‌دهد، بیان می‌كند كه منتهی الیه منفی این طیف از خصومت (دگر به عنوان دشمن خود) آغاز می‌شود و در ادامه به رقابت (دگر به عنوان رقیب) منجر می‌شود و سپس به درجاتی همچون بی تفاوتی، همبستگی (خیر عمومی و ایجاد هویت جمعی)، از خودگذشتگی (تمایل به فداكردن خود در برابر دیگران) و در نهایت به هم زیستی (در این مرحله تمایز میان خود و دگر از میان برداشته می‌شود) می‌رسد (برای مطالعه بیشتر در این باره ر.ك: Cronin 199)؛ بنابراین اهمیت تمامی این مراحل از آن ناشی می‌شود كه پیوند میان «خود» و «دگر» باعث ایجاد یك مناسبت هویتی ذاتی می‌شود و نكته قابل تأمل دیگر آنكه این تفاوت است كه اساس وجودی «خود» و «دگر» را شكل می‌دهد و این تفاوت در حوزه سیاسی بین الملل هم از لحاظ ایدئولوژی‌های مختلف و هم از نظر طبقه بندی وضعیت مادی آنها به عنوان ابرقدرت، قدرت بزرگ، قدرت منطقه‌ای و... است، به راحتی قابل مشاهده است (بوزان، 1390: 32).

بررسی منابع درونی و بیرونی شكل دهنده به هویت دولت‌ها در عرصه نظام بین الملل

جریان‌های معناگرای روابط بین الملل در بررسی منابع بیناذهنی و معنایی قوام دهنده به هویت دولت‌ها در نظام بین الملل بر سطوح مختلفی از ساختارهای معنایی تكیه می‌كنند. این سطوح عبارتند از:

سطح سیستمی:

در این سطح كه نماینده اصلی آن ونت است در تكوین هویت كنشگران بر هنجارهای بین المللی و ساختارهای معنایی نظام بین الملل كه بیشتر می‌توان نمودشان را در قوانین حقوق بین المللی و یا معاهدات بین المللی دید، تأكید می‌شود (برای مطالعه بیشتر ر.ك: ونت، 1386)؛ قوانین و هنجارهایی كه انتظارات خاصی را در دولت‌ها به وجود می‌آورند و رفتارهای خاصی را نیز برایشان مشروع، امكان پذیر و تعریف می‌كنند؛ بنابراین با تأكید بر سطح تحلیل سیستمی می‌توان این گونه بیان كرد كه هنجارهای بین المللی همچون قاعده تأكید براصل حاكمیت و استقلال دولت‌ها و یا قاعده اصل عدم توسل به زور از جمله قواعدی هستند كه در تكوین هویت دولت‌های نظام بین الملل نقش دارند و باعث همگونی و مشابهت و رفتاری آنها در عرصه بین المللی می‌شوند؛

سطح ملی:

در این سطح كه كاتزنشتاین نماینده اصلی آن است بر سرچشمه‌های داخلی مؤثر در شكل گیری هویت دولت تأكید می‌شود. در همین زمینه كاتزنشتاین به عنوان یك سازه انگار سطح واحد، با تأكید بر قواعد و هنجارهای داخلی و توصیف آنها به عنوان واقعیتی اجتماعی (5)، بیان می‌كند كه این قواعد و هنجارها با شكل دادن به هویت بازیگران سیاسی، منافع و خواسته‌های آنها را نیز در سیاست خارجی تعریف و تبیین می‌كنند (برای مطالعه بیشتر ر.ك: Katzenstein 1996). تأكید بر این منابع معنایی درونی است كه می‌تواند تفاوت‌ها را در سیاست خارجی دولت‌های مختلف در عرصه بین المللی تبیین كند.

بررسی الگوهای هویتی همزیستی و سلسله مراتبی در روابط بین الملل

به طور كلی در روابط بین الملل می‌توان اشكال اختصاصی هویت را در دو شكل «هویت‌های هم زیستی» و «هویت‌های سلسله مراتبی» مشاهده كرد. الگوی هویت هم زیستی در مفهوم ملی گرایی خود محدود كننده و حق تعیین سرنوشت نمود پیدا می‌كند. مطابق با این الگو انزواگرایی آرمانی كه در آن یك گروه هویتی تلاش می‌كند كه تا تماسش را با سایر اجزای نظام به حداقل برساند، نمونه هویت هم زیستی است؛ هویتی كه فقط به یك سرزمین خاص محدود شده و از منازعات به دور است (بوزان، 1390: 37) شاید بتوان تعامل و همكاری میان دولت‌های نظام بین الملل را در قالب همگرایی‌های منطقه‌ای و سازمان‌های منطقه‌ای و جهانی را نیز از نمودهای دیگر این هویت هم زیستی دانست.
در مقابل این هوت، هویت سلسله مراتبی وجود دارد كه می‌توان نام دیگر آن را هویت طردگرا نیز دانست. نمونه‌های این هویت طردگرا در طول تاریخ عبارتند از: هویت‌های امپریالیستی كه بخش اعظمشان مبتنی بر نظریه‌های نژادی و مطالبات بقا هستند؛ هویت‌های مذهبی؛ هویت‌های تروریستی؛ هویت‌های انقلابی و ... (ر.ك: بوزان، 1390: 38).

بررسی ثبات و یا عدم ثبات هویت‌ها در روابط بین الملل

یكی دیگر از مسائل مهم در ارتباط با هویت‌ها در نظام بین الملل، مسئله ثبات و یا بی ثباتی هویت‌هاست. در این میان آنچه به نظر مورد تأیید بسیاری از پژوهشگران سیاست خارجی و روابط بین الملل است، آن است كه هویت‌ها به خصوص هویت‌های قومی - ملی و یا هویت‌های مذهبی نسبتاً پایدارند و به ندرت می‌توانند دچار بی ثباتی و یا تغییر شوند. در این میان عواملی چون تغییر رژیم، كودتا، انقلاب، حمله خارجی با هدف مأموریت‌های تمدن سازی و تغییر در رفتار و هویت كشورهای جهان سوم است، از عوامل بی ثباتی و یا تغییر هویت به شمار می‌روند. در همین رابطه ونت ثبات و یا بی ثباتی هویت را كاملاً وابسته به چگونگی بومی كردن هویت‌ها و یا درونی كردن آنها می‌داند.
در همین زمینه ونت معتقد است كه بومی سازی و درونی سازی هویت می‌تواند به سه شكل اعمال زور، حسابگری و اعتقاد باشد. از نظر وی در حالی كه اعمال زور (زمانی كه هویت و ساختار اجتماعی به دست یك قدرت خارجی وضع شود) سطحی ترین و بی ثبات ترین هویت را در پی دارد، حسابگری و اعتقاد می‌توانند اشكال با ثبات تری از هویت‌ها را برای دولت‌ها به ارمغان آورند. در حسابگری ساختار اجتماعی و ارزش‌های هویتی بر ارزیابی‌های منطقی منافع شخصی استوار است و این هویت تا زمانی پایدار است كه میزان هزینه‌ها و منافع با آن سازگار باشد در حالت اعتقاد نیز كه عمیق ترین و پایدارترین شكل درونی سازی هویت است، بازیگران به این دلیل كه به مشروعیت ارزش‌های هویتی اعتقاد و ایمان دارند، از آن هویت پشتیبانی می‌كنند و در مقابل تغییرات هویتی نیز به شدت مقاومت می‌كنند (Wendt 1999: 323 - 325).

بررسی رابطه هویت با مفاهیم قدرت، حاكمیت و دیپلماسی در روابط بین الملل

اگر بخواهیم تأثیر هویت بر مقوله قدرت را مورد بررسی قرار دهیم، می‌توانیم از پیدایی مفهومی با نام «قدرت هویت یابی» (6) در ادبیات روابط بین الملل سخن برانیم. به این معنا كه كنشگران ملی، فروملی و فراملی امروزه تنها و تنها در بستر تعاملات چند جابه با یكدیگر است كه از گزینه‌های تأثیر گذاری بر اقدام‌های یكدیگر برخوردارند و هر چند این تعاملات متراكم تر، پیچیده تر و چندلایه تر باشند، گزینه‌های نفوذ و اعمال قدرت برای طرف‌های درگیر نیز بیشتر خواهد بود (مشیرزاده و مسعودی، 1388: 256).
هویت نه تنها بر قدرت به عنوان یكی از مهم ترین مفاهیم روابط بین الملل، بلكه بر مفهوم و كاركرد حاكمیت دولت‌ها نیز بسیار تأثیرگذار بوده است. در همین زمینه امروزه دیگر نمی‌توان از اقتدار فائقه، مطلق و تفكیك ناپذیر حكومت بر مردم یك سرزمین مشخص تحت عنوان حاكمیت مطلق نام برد؛ چراكه امروز و به ویژه با تحولات مربوط به جهانی شدن، افراد و یا گروه‌ها واجد هویت‌های چندگانه‌ای شده‌اند كه به وفاداری‌های چندگانه در عرصه‌های سیاسی انجامیده است. امروزه به سختی می‌توان از مرزهای ملی سازگار با مرزهای فرهنگی، قومیتی و مذهبی سخن راند؛ زیرا منابع هویتی جدید مثل نژاد، جنسیت، طبقه، مذهب و یا حرفه ظهور كرده‌اند كه در حال رقابت با هویت مدرن دولتی هستند (Mansbach 2002: 103 - 107)؛ بنابراین پیدایش این هویت‌های فروملی و فراملی به راحتی حصارهای حاكمیت دولت مدرن را در می‌نوردد و وفاداری‌های جدیدی را به موازات وفاداری‌های مدرن ایجاد می‌كند.
هویت امروزه در روابط بین الملل حتی می‌تواند واجد تأثیرات و تغییراتی در مفهوم دیپلماسی و كاركرد آن نیز شود؛ به عنوان مثال در این زمینه می‌توان این گونه مدعی شد كه عناصر هویتی و تمركز بر آنها می‌تواند دو نوع تغییر روشی و محتوایی را در نهاد دیپلماسی ایجاد كند. در تغییر روشی امروزه می‌توان از تغییر رهیافت موقعیت محور (7) كه در آن همه بازیگران نسبت به موقعیت‌های خاص واكنش مشابهی نشان می‌دهند به رهیافت بازیگر محور سخن گفت كه بازیگران با بسترهای فرهنگی متفاوت، راهبردهای مذاكراتی متفاوتی را نیز در پیش می‌گیرند؛ به عبارت دیگر امروزه عوامل هویتی و ارزشی در ادراكات، راهبرها و راهكارهای طرف‌های مذاكره كننده از اهمیت بسیار زیادی برخوردار شده‌اند و در تبیین مذاكرات بین المللی بایستی مورد توجه قرار گیرند (Josson 2005: 219 - 220).
در حوزه تغییر محتوایی نیز می‌توان این گونه بیان كرد كه تغییرات هویتی بازیگران فروملی، ملی و فراملی به راحتی می‌توانند به تغییر در گفتمان‌های سیاسی و دیپلماتیك میان كشورها منجر شوند و امكان شكل گیری رویه‌های دوستانه و یا خصمانه دیپلماتیك را میان كشورهای نظام بین الملل فراهم كنند (Neumann 2002: 648)؛ بنابراین هویت‌ها نه تنها منجر به تغییر و پیچیدگی روش‌های دیپلماتیك شده‌اند، بلكه توانسته‌اند تغییرات محتوایی و گفتمانی را نیز در روابط میان كشورها ایجاد كنند.
با مثال‌هایی كه زده شد، شاید بتوان به این نتیجه رسید كه اگر هویت به راحتی می‌تواند منجر به دگردیسی در مفاهیم پایه روابط بین الملل شود، بدون شك شاید بتواند ایجاد كننده تحول و دگردیسی بنیادین خود رشته نیز شود؛ به عبارت دیگر تحولات درونی رشته متأثر از تحول در مفاهیم پایه رشته می‌تواند به تحولات بیرونی رشته نیز در قالب ایجاد مرزبندی‌های جدید هویتی با سایر رشته‌های علوم بشری از جمله روان شناسی، جامعه شناسی، فلسفه، اقتصاد، دین، ادبیات و ... منجر شود. به این معنا كه رشته روابط بین الملل در تعامل چند سویی با شاخه‌های دیگر علوم افزون بر اینكه سعی می‌كند جایگاه نظری خود را در میان این رشته‌ها بازآفرینی كند، درصدد است از یك سازگاری بیرونی نیز در قبال این رشته‌ها برخوردار باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. Identity.
2. Intersubjective.
3. Self.
4. Other.
5. Social Reality.
6. Identification power.
7. Situation - Specific.

منبع مقاله :
رسولی ثانی آبادی، الهام؛ (1393)، درآمدی بر مهم‌ترین مفاهیم و اصطلاحات روابط بین الملل، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یكم.